عصر سرمایه داری نظارتی (بخش اول- فصل ششم)

بخش اول

فصل ششم

ربوده شده: تقسیم یادگیری در جامعه

 

1-    اعلامیه های گوگل

2-    چه کسی می داند؟

3-    سرمایه داری نظارتی و دو متن

4-    کاهن جدید

5-    خصوصی سازی بخش یادگیری در جامعه

6-    قدرت ناشناختگی (بی سابقه بودن): یک بررسی


1-    اعلامیه های[1] گوگل

در 4 دسامبر 1492، کریستف کُلمب از بادهای که بسمت ساحل می وزید و مانع خروج او از جزیره‌ای که اکنون آن را کوبا می‌نامیم می شد، فرار کرد. در عرض یک روز او در سواحل جزیره بزرگتری که مردم آن را به نام کیزکِیا[2] یا بُی یو[3] می شناسند، لنگر انداخت و آنچه را که مورخان «الگوی تسخیر[4]» می نامند پایه گذاری کرد. طرحی که در سه مرحله مشخص می شود: ابداع اقدامات قانونی برای توجیه دقیق تهاجم، اعلام ادعاهای سرزمینی و تأسیس شهری برای مشروعیت بخشیدن به تسخیر و نهادینه کردن آن. ملوانان نمی توانستند تصور کنند که اقدامات آنها در آن روز اولین پیش نویس الگویی را آماده کند که اثر آن در فضا و زمان به قرن بیست و یکم دیجیتال منعکس شود.

در بُی یو، کلمب بالاخره یک فرهنگ مادی پر رونق یافت که شایسته رویاهای او و اشتهای پادشاهان اسپانیا باشد. او طلا، سنگ و کارهای چوبی استادانه، «فضاهای تشریفاتی... زمین های محصور با گوی های سنگی... قلاده های سنگی، آویزها و مجسمه های شیک... تخت های چوبی بسیار حکاکی شده... جواهرات شخصی استادانه...» را دید و به ملکه ایزابل گفت متقاعد شده که این جزیره «با محیطی امیدوارکننده و باهوش ترین ساکنان، بهترین یافته او تاکنون بوده است. تنها حضور ملوکانه اسپانیا باقی مانده است تا به آنها دستور دهید که فرمان شما را انجام دهند. زیرا آنها از آن شما هستند که فرمان  بدهید کار کنند، بذر بکارند و هر کاری که لازم است انجام دهند و شهری بسازید و آداب و رسوم و نحوه لباس پوشیدن مان را به آنها بیاموزید.»

به عقیده جان سرل[5] استاد فلسفه زبان، اعلامیه، روشی خاص برای گفتار و عمل است که حقایق را از بادِهوا[6] یا هیچ می گیرد و واقعیت جدیدی را در جایی که هیچ چیز وجود ندارد ایجاد می کند. این کار به این صورت است: گاهی اوقات ما صحبت می کنیم تا به سادگی جهان را توصیف کنیم - «تو چشمان قهوه ای داری» - یا برای تغییر آن - «در را ببند.» یک اعلامیه هر دو را ترکیب می کند و با توصیف جهان به گونه ای که گویی تغییر مورد نظر از قبل صادق است، واقعیت جدیدی را تأیید می کند: «همه انسان ها برابر آفریده شده اند.» «آنها در اختیار شما هستند که فرمان دهید.» همانطور که سرل می نویسد، «ما چیزی را با نشان دادن آن به عنوان موضوع، موضوع قرار می دهیم.»

هر اعلامیه ای یک بیانیه گفتاری نیست. گاهی اوقات ما فقط توصیف می‌کنیم، به آن اشاره می‌کنیم، درباره آن صحبت می‌کنیم، درباره آن فکر می‌کنیم یا حتی در رابطه با یک موقعیت به روش‌هایی عمل می‌کنیم که «با نمایش آن واقعیت به‌عنوان امری خلق شده، واقعیتی را ایجاد می‌کنیم». برای مثال، فرض کنید پیشخدمت برای من و دوستم دو کاسه سوپ یکسان می آورد و جلوی هر کدام از ما یک کاسه می گذارد. بدون اینکه چیزی بگوید، اعلام کرده است که کاسه ها یکی نیستند: یک کاسه مال دوست من است و کاسه دیگر مال من. ما حقایق اظهارات او را زمانی که من فقط از کاسه «خودم» سوپ می خورم و دوستم از کاسه خودش، تقویت می کنیم. وقتی کاسه «متعلق به او» خالی است، اما دوستم هنوز گرسنه است، اجازه می‌گیرد تا یک قاشق سوپ از کاسه‌ی جلوی من بردارد و این حقیقت را بیشتر تایید می‌کند که کاسه سوپ مال من است. به این ترتیب اعلامیه ها به دلیل قدرت پذیرش واقعیت های جدید توسط دیگران تقویت یا تضعیف می شوند. همانطور که سرل نتیجه می گیرد، «تمام واقعیت نهادی و بنابراین ... تمام تمدن بشری توسط ... اعلامیه ها ایجاد می شود.»

اعلامیه‌ها بطور ذاتی تهاجمی هستند، زیرا حقایق جدیدی را بر دنیای اجتماعی تحمیل می‌کنند، در حالی که اعلام‌کنندگان آنها راه‌هایی را ابداع می‌کنند تا موافقت دیگران را با آن اخذ کنند. بیانیه کلمب منعکس کننده این «الگوی تسخیر» است، همانطور که مورخ متیو رستال[7] می نویسد:

اسپانیایی‌های قرن شانزدهم به‌طور پیوسته اعمال خود و هموطنانشان را به گونه‌ای ارائه می‌کردند که پیش از موعد کامل شدن لشکرکشی‌ها فتح را پیش‌بینی می‌کردند و تواریخ تسخیر را بصورتی اجتناب‌ناپذیر القا می‌کردند. عبارت «تسخیر اسپانیایی[8]» و هر آنچه که به آن اشاره می کند در طول تاریخ آمده است زیرا اسپانیایی ها بسیار نگران بودند که تلاش هایشان به عنوان فتوحات و آرام سازی ها، به عنوان قراردادهای انجام شده، با نیات الهی و وقایع انجام شده به تصویر کشیده شود.

فاتحان اسپانیایی و پادشاهان آنها مشتاق بودند تا تهاجم خود را به عنوان راهی برای ایجاد توافق، به ویژه در میان مخاطبان اروپایی خود، توجیه کنند. آنها اقداماتی را توسعه دادند که قصد داشت «پوششی قانونی را با استناد به سوابق تایید شده و پیروی از آن» ایجاد کنند. به این منظور، سربازان وظیفه داشتند قبل از حمله به روستاییان بومی، فرمان سلطنتی 1513 را که به نام Requirimiento شناخته می شود، بخوانند. این فرمان اعلام می کرد که اقتدار خدا، پاپ و پادشاه در فاتحان تجسم یافته است و سپس مردم بومی را به عنوان دست نشانده و تابع آن قدرت اعلام می کرد: «به شما کاسیک ها[9] و سرخپوستان[10] این قاره... اعلام می‌کنیم یا برای همه شما مشخص است که فقط یک خدا، یک امید و یک پادشاه کاستیا[11] که پروردگار این کشورهاست، وجود دارد. بدون معطلی حاضر شوید و به عنوان دست نشانده پادشاه اسپانیا سوگند وفاداری بخورید.»

این فرمان در ادامه به برشمردن مصائبی که در صورت عدم تمکین، روستاییان متحمل خواهند شد، می پرداخت. در این رویارویی ویرانگر جهان با امری بی‌سابقه، مردم بومی به زبانی که نمی‌توانستند درک کنند، احضارشده، مورد توصیه و هشدا قرار گرفتند تا بدون مقاومت تسلیم شوند و مقاماتی را که نمی‌توانستند باور کنند، به رسمیت بشناسند. این برخورد به قدری بدخواهانه و بی رحمانه بود که مهاجمان در حال نزدیک شدن برای انجام تعهد خود، اغلب پاراگراف های طولانی فرمان را  زیر لب خود در تاریکی شب در حالی که در میان پوشش گیاهی انبوه پنهان شده و منتظر هجوم بودند، تکرار می کردند : «زمانی که اروپایی ها وظیفه اطلاع رسانی خود را انجام دادند، راه برای غارت و بردگی باز شد.» برادر بارتولومه د لاس کاساس[12]، که روایت او دربردارنده تاریخ این جنایات اسپانیایی است، نوشت که equirimiento به مردم بومی وعده رفتار منصفانه پس از تسلیم را می دهد، اما همچنین عواقب سرپیچی را نیز بیان می کند. هر اقدام مقاومتی بومیان به عنوان «شورش» تعبیر می‌شد و بدین ترتیب «تلافی‌» وحشیانه ای را که فراتر از هنجارهای نظامی بود، مشروعیت می‌داد، از جمله شکنجه وحشتناک، سوزاندن تمام روستاها در تاریکی شب و به دار آویختن زنان در معرض دید عموم: «تمام بدی‌ها و آسیب‌هایی را که یک ارباب ممکن است در حق دست نشاندگانی که از او اطاعت نمی‌کنند یا او را نمی پذیرند، انجام دهد من در حق شما خواهم کرد. و بطور صریح اعلام می‌کنم که کشته‌ها و خسارات وارده تقصیر شما خواهد بود، نه اعلیحضرت، نه من و نه آقایانی که با من آمدند.» پیروزی و تسخیر با اعلامیه باید آشنا به نظر برسد، زیرا حقایق سرمایه داری نظارتی برای اولین بار توسط گوگل و بر مبنای شش اعلامیه انتقادی که آنها را مطرح کرد، از هیچ یا بادِ هوا بیرون کشیده شده است. حقایقی که آنها اعلام کردند در راهبردهای سلب مالکیت ورایزون و سایر تازه واردان به عرصه سرمایه داری نظارتی مشهود است. در هیجان این دستاوردها، شرکت جوان، بنیانگذاران، طرفداران و مطبوعات ستایشگر گوگل، در سکوت، چشم انداز شگفت انگیز تهاجم و تسخیر را که در این ادعاها پنهان شده بود پشت سر گذاشتند.

اعلامیه های شش گانه، شالوده پروژه گسترده تر سرمایه داری نظارتی و نخستین گناه آن یعنی سلب مالکیت را ایجاد کردند. باید به هر قیمتی از آنها دفاع کرد، زیرا هر اعلامیه بر اساس اعلامیه قبل از خود است. اگر یکی بیفتد، همه سقوط می کنند:

         ما ادعا می کنیم که تجربه بشری به عنوان ماده خام بدون مصرف است. بر اساس این ادعا، می توان ملاحظات حقوقی، منافع، آگاهی یا درک افراد را نادیده گرفت.

         بر اساس ادعای خود، ما حق استفاده از تجربه یک فرد را برای تبدیل به داده های رفتاری داریم.

         حق ما برای جمع آوری، بر اساس ادعای ما در مورد مواد خام رایگان، به ما حق مالکیت داده های رفتاری حاصل از تجربیات انسانی را اعطا می کند.

         حق ما برای جمع آوری و داشتن، این حق را به ما می دهد که بدانیم داده ها چه چیزی را فاش می کنند.

         حق ما برای جمع آوری، داشتن، و دانستن این حق را به ما می دهد که تصمیم بگیریم چگونه از دانش خود استفاده کنیم.

         حق ما برای جمع آوری، داشتن، دانستن و تصمیم گیری این حق را به ما می دهد که از حقوق خود برای جمع آوری، داشتن، دانستن و تصمیم گیری محافظت کنیم.

بنابراین، عصر سرمایه داری نظارتی با شش اعلامیه آغاز شد که آن را به عنوان عصر تسخیر تعریف می کرد. سرمایه داری نظارتی از طریق اعلامیه تهاجم[13] به موفقیت رسید و موفقیت آن به مثابه تصویری قدرتمند از شخصیت تهاجمی سخنان و اَعمال اِعلامی است که هدفشان تسخیر با تحمیل واقعیتی جدید است. این مهاجمان قرن بیست و یکم اجازه نمی خواهند. آنها پیش می روند و زمین تسخیر شده را با شیوه های ساختگی کاغذی مشروعیت می بخشند. به جای احکام سلطنتی بدبینانه، آنها موافقت نامه های شرایط ارائه خدمات[14] بدبینانه ای را ارائه می دهند که مقررات آن به همان اندازه مبهم و غیرقابل درک است. آنها استحکامات خود را می سازند و به شدت از سرزمین های مورد ادعای خود دفاع می کنند و در عین حال برای تهاجم بعدی نیرو جمع می کنند. در نهایت، آنها شهرهای خود را در اکوسیستم های پیچیده تجاری، سیاسی و فرهنگی می سازند که مشروعیت و اجتناب ناپذیر بودن همه آنچه را که انجام داده اند را اعلام می کند.

اریک اشمیت درخواست اعتماد داشت، اما «اعلامیه‌های» گوگل تضمین می کند که برای موفقیت نیازی به اعتماد ما نیست. پیروزی های اعلام شده آن، ابزاری بوده که از طریق آن انباشت تاریخی دانش و قدرت را  را بصورت جهانی ممکن ساخته است. اینها سنگرهایی هستند که باعث پیشرفت مداوم آن می شوند. اشمیت گهگاه چیزی شبیه به این را فاش کرده است. او هنگام توصیف «پلتفرم‌های فناوری مدرن» می‌نویسد که «تقریباً هیچ چیز، به جز یک ویروس بیولوژیکی، نمی‌تواند سرعت، کارآمدی یا تهاجمی به اندازه این پلت‌فرم‌های فناوری را داشته باشد، و این باعث می‌شود افرادی که آن‌ها را می‌سازند، کنترل و استفاده می‌کنند نیز قدرتمند شوند.»

سرمایه‌داری نظارتی به دلیل تمرکز بی‌سابقه‌ی دانش و قدرت، بر تقسیم یادگیری در جامعه- اصل محوری نظم اجتماعی در یک تمدن اطلاعاتی- تسلط پیدا می‌کند. این پیشرفت بسیار خطرناک تر است زیرا ناشناخته است. نمی توان آن را به آسیب های شناخته شده تقلیل داد و بنابراین به راحتی تسلیم اَشکال شناخته شده مبارزه نمی شود. این اصل جدید نظم اجتماعی چیست و سرمایه داران نظارتی چگونه بر آن فرمان می رانند؟ اینها سوالاتی است که در بخش های بعدی دنبال می کنیم. پاسخ ها به ما کمک می کنند تا در مورد آنچه آموخته ایم فکر کنیم و برای آنچه در پیش است آماده شویم.

2-    چه کسی می داند؟

این کتاب با یادآوری یک سوال اساسی توسط یک مدیر جوان کارخانه خمیر کاغذ در یک شهر کوچک جنوبی آغاز شد: «آیا همه ما برای یک ماشین هوشمند کار خواهیم کرد یا افراد باهوشی در اطراف دستگاه خواهیم بود؟» در سال‌های بعد از آن عصر بارانی، دیجیتالی شدن کار در کارخانه خمیر کاغذ را از نزدیک مشاهده کردم. همانطور که در عصر ماشین هوشمند[15] توضیح دادم، تغییر به فناوری اطلاعات، کارخانه را به یک «متن الکترونیکی[16]» تبدیل کرد که کانون توجه هر کارگری شد. به جای کارهای عملی مرتبط با مواد خام و تجهیزات، انجام «یک کار خوب[17]» به معنای نظارت بر داده ها روی صفحه نمایش و تسلط بر مهارت های درک، یادگیری و عمل از طریق این متن الکترونیکی بود. آنچه امروزه عادی به نظر می رسد در آن زمان خارق العاده بود.

من استدلال کردم که این تغییرات آشکار نشان دهنده یک دگرگونی عمیق و قابل توجه است. اصل نظم دهی محل کار از تقسیم کار به تقسیم یادگیری تغییر کرده بود. من در مورد زنان و مردان زیادی نوشتم که خود و مدیرانشان را غافلگیر کردند زیرا مهارت‌های فکری جدیدی را به دست آوردند و یاد گرفتند در محیط غنی از اطلاعات پیشرفت کنند. اما من درگیری‌های تلخی را  که در آن دستاوردها وجود داشت نیز مستند کردم که به عنوان معضلات دانش، اقتدار و قدرت خلاصه می‌شد.

هر گونه تقسیم یادگیری باید این معضلات را که در سه سؤال اساسی زیر بیان شده است حل کند. اولین سوال این است که «چه کسی می داند؟» این سوال در مورد توزیع دانش و اینکه آیا فرد فرصت یادگیری خواهد داشت یا خیر پرسیده می شود. سوال دوم این است که «چه کسی تصمیم می گیرد؟» این سؤال در مورد اختیار[18] است: کدام افراد، مؤسسات یا فرآیندها، تعیین می کنند که چه کسانی در یادگیری مشارکت دارند، چه چیزی می توانند یاد بگیرند و چگونه می توانند بر اساس دانش خود عمل کنند. مبنای مشروع آن اختیار چیست؟ سوال سوم این است که «چه کسی تصمیم می گیرد که چه کسی تصمیم بگیرد؟» این یک سوال در مورد قدرت[19] است. منبع قدرتی که اختیار به اشتراک گذاشتن دانش یا مضایقه کردن آن را دارد چیست؟

مدیر جوان در نهایت پاسخ های خود را پیدا می کرد، اما آن چیزی نبود که هیچ کدام از ما به آن امیدوار بودیم. حتی در حالی که کارگران کارخانه خمیر کاغذ در تلاش بودند و غالباً پیروز می شدند، جهان بینی هایک[20] در بالاترین سطوح سیاست ریشه دوانده بود و رشته های عملیاتی جنسن[21] با استقبال مشتاقانه ای در وال استریت مواجه می شدند، که به سرعت آموختند آنها را بر هر شرکت دولتی تحمیل کنند. نتیجه یک مدل کسب‌وکار کم‌هزینه برای مخاطبان وال استریت بود که بر اتوماسیون و صادرات مشاغل به جای سرمایه گذاری بر روی مهارت ها و قابلیت های دیجیتالی کارگران آمریکایی اصرار داشت. پاسخ به این سوال که چه کسی می داند؟ این بود که ماشین به همراه یک کادر نخبه می‌دانست که می‌تواند از ابزارهای تحلیلی برای عیب‌یابی و استخراج ارزش از اطلاعات استفاده کند. پاسخ به چه کسی تصمیم می گیرد؟ یک شکل بازار محدود بود و مدل های تجاری آن که تصمیم می گیرند. در نهایت، در غیاب یک حرکت دوگانه معنادار، پاسخ به چه کسی تصمیم می‌گیرد چه کسی تصمیم بگیرد؟ به طور کامل به سرمایه مالی وابسته به اصول حداکثر سازی ارزش سهامداران[22] می پردازد.

جای تعجب نیست که نزدیک به چهل سال بعد، گزارش موسسه بروکینگز[23] از این که میلیون‌ها کارگر آمریکایی «از فرصت‌های مناسب نیازمند مهارت متوسط در مواجهه با دیجیتال‌سازی سریع محروم شده‌اند» ابراز تاسف می‌کند. این گزارش به شرکت‌ها توصیه می‌کند که «فوراً در استراتژی‌های ارتقای مهارت فناوری اطلاعات برای کارگران فعلی سرمایه‌گذاری کنند، زیرا مهارت‌های دیجیتال یک کانال کلیدی برای افزایش بهره‌وری است». اگر کسب‌وکارهای آمریکایی سرمایه‌گذاری روی مردم را در کنار ماشین‌آلات انتخاب می‌کردند، جامعه ما چقدر ممکن بود متفاوت باشد؟

بیشتر شرکت‌ها ماشین هوشمند را به افراد باهوش ترجیح دادند و الگوی مستندی تولید کردند که جایگزینی ماشین‌ها و الگوریتم‌های آن‌ها را بر مشارکت‌کنندگان انسانی در طیف وسیعی از مشاغل ترجیح می‌دهد. در حال حاضر، این مشاغل شامل بسیاری از مشاغل بخش غیرتولیدی کارخانه[24] است. این امر منجر به چیزی می‌شود که اقتصاددانان آن را «قطبی سازی مشاغل[25]» می‌نامند، که برخی از مشاغل با مهارت بالا و سایر مشاغل با مهارت پایین را نشان می‌دهد و اتوماسیون جانشین بسیاری از مشاغلی که زمانی «در وسط[26]» بودند، می‌شود.

و اگرچه برخی از رهبران تجارت، اقتصاددانان و فن‌شناسان[27] این تحولات را پیامدهای ضروری و اجتناب‌ناپذیر فناوری‌های مبتنی بر رایانه توصیف می‌کنند، تحقیقات نشان می‌دهد که تقسیم یادگیری در حوزه اقتصادی نشان‌دهنده قدرت ایدئولوژی، سیاست، فرهنگ و الگوهای نهادی نئولیبرال است. به عنوان مثال، در قاره اروپا و شمال آن، جایی که عناصر کلیدی جنبش دوگانه به نوعی باقی مانده است، قطبی شدن شغل با سرمایه گذاری های قابل توجه در آموزش نیروی کار تعدیل می شود که باعث ایجاد یک تقسیم فراگیرتر از یادگیری و همچنین محصولات و خدمات نوآورانه با کیفیت بالا می شود.

مهمترین مسئله برای داستان ما این است که ما اکنون با مرحله دوم تاریخی این درگیری روبرو هستیم. تقسیم یادگیری در حوزه اقتصادی تولید و اشتغال حیاتی است، اما این تنها آغاز یک مبارزه جدید بر سر مسئله بزرگتر تقسیم یادگیری در جامعه است. معضلات دانش، اختیار و قدرت از دیوارهای محل کار بیرون زده و زندگی روزمره ما را تحت الشعاع قرار داده است. همانطور که افراد، فرآیندها و چیزها به عنوان اطلاعات دوباره اختراع می شوند، تقسیم یادگیری در جامعه به اصل برتر نظم اجتماعی در زمان ما تبدیل می شود.

یک متن الکترونیکی کاملاً جدید اکنون بسیار فراتر از محدوده کارخانه یا دفتر است. به لطف رایانه‌ها، کارت‌های اعتباری و تلفن‌های ما، و دوربین‌ها و حسگرهایی که در فضاهای عمومی و خصوصی تکثیر می‌شوند، تقریباً هر کاری که اکنون انجام می‌دهیم توسط رایانه‌هایی انجام می‌شود که جزئیات زندگی روزمره ما را در مقیاسی ضبط و کدگذاری می‌کنند که تا تنها چند سال پیش غیرقابل تصور بود. ما به نقطه‌ای رسیده‌ایم که چیزهای اندکی از انباشتگی[28] مداوم این متن الکترونیکی جدید حذف شده است. در فصل‌های بعدی، تصاویر بسیاری از متن الکترونیکی جدید را مرور می‌کنیم که بی‌صدا اما بی‌وقفه پخش می‌شود، مانند لکه‌های نفتی عظیمی که همه چیز را در مسیر خود فرو می‌برد: مکالمه صبحانه شما، خیابان‌های محله‌تان، ابعاد اتاق نشیمن، دویدن شما در پارک.

نتیجه این است که هم جهان و هم زندگی ما به طور فراگیر به عنوان اطلاعات ارائه می شود. چه از آکنه[29] خود شکایت داشته باشید یا درگیر بحث های سیاسی در فیس بوک باشید، چه در جستجوی دستور غذا یا اطلاعات حساس سلامتی در گوگل باشید، چه صابون لباسشویی سفارش دهید یا از کودک نه ساله خود عکس بگیرید، چه در حال لبخند زدن یا افکار عصبانی باشید، چه در حال تماشای تلویزیون یا چرخ زدن در پارکینگ، همه آنها مواد خام برای این متن رو به رشد است. مارتین هیلبرت[30]، پژوهشگر حوزه اطلاعات و همکارانش مشاهده کردند که حتی عناصر بنیادی تمدن، از جمله «زبان، دارایی‌های فرهنگی، سنت‌ها، نهادها، قوانین و مقررات…در حال حاضر دیجیتالی می شوند، و برای اولین بار، به طور صریح در کدهای قابل مشاهده قرار می گیرند، سپس از طریق فیلتر «الگوریتم های هوشمند» به جامعه بازگردانده می شوند که برای کنترل طیف وسیعی از عملکردهای تجاری، دولتی و اجتماعی به سرعت در حال افزایش است. در هر مرحله ما با سؤالات اساسی روبرو می شویم: چه کسی می داند؟ چه کسی تصمیم می گیرد؟ چه کسی تصمیم می گیرد چه کسی تصمیم بگیرد؟

3-    سرمایه نظارتی و دو متن[31]

شباهت های مهمی با اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم وجود دارد، زمانی که تقسیم کار برای اولین بار به عنوان اصلی ترین اصل سازماندهی اجتماعی در جوامع صنعتی نوپای اروپا و آمریکای شمالی ظاهر شد. این تجربیات می توانند راهنمایی و ما را نسبت به آنچه در خطر است آگاه کنند. به عنوان مثال، زمانی که امیل دورکیم جوان «تقسیم کار در جامعه» را نوشت، این عنوان خود بحث برانگیز بود. تقسیم کار به عنوان یک ابزار حیاتی برای دستیابی به بهره وری کار از طریق تخصصی کردن وظایف درک شده بود. آدام اسمیت به طور به یاد ماندنی در مورد این اصل جدید سازماندهی صنعتی در توصیف خود از کارخانه تولید سنجاق نوشته و تقسیم کار موضوع بحث اقتصادی و مناقشه در طول قرن نوزدهم باقی مانده است. دورکیم بهره‌وری نیروی کار را به‌عنوان یک الزام اقتصادی سرمایه‌داری صنعتی که تقسیم کار را به افراطی‌ترین کاربرد آن سوق می‌دهد، تشخیص داد، اما این چیزی نبود که شیفتگی او را حفظ کرد.

درعوض، دورکیم به تحول اجتماعی که از قبل در اطراف او شکل گرفته بود، توجه کرد. با مشاهده اینکه «تخصص[32]» در سیاست، مدیریت، قوه قضائیه، علم و هنر «نفوذ[33]» می‌یابد، او به این نتیجه رسید که تقسیم کار تنها در محیط کار صنعتی نیست، بلکه از دیوارهای کارخانه عبور کرده و به اصل سازماندهی حیاتی جامعه صنعتی تبدیل شده بود. این هم نمونه ای از بینش ادیسون است: اصول سرمایه داری با هدف تولید، در نهایت محیط اجتماعی و اخلاقی گسترده تر را شکل می دهد. دورکیم می‌نویسد: «هر عقیده‌ای که درباره تقسیم کار داشته باشیم، همه می‌دانند که این تقسیم کار وجود دارد و بیش از پیش به یکی از پایه‌های اساسی نظم اجتماعی تبدیل می‌شود».

الزامات اقتصادی به طور قابل پیش بینی تقسیم کار در تولید را الزامی می کرد، اما هدف از تقسیم کار در جامعه چه بود؟ این سوالی بود که انگیزه تحلیل دورکیم شد و نتیجه گیری های صد ساله او هنوز هم برای ما مفید است. او استدلال می‌کرد که تقسیم کار وابستگی‌های متقابل[34] و دوسویه ایی[35] را نشان می‌دهد که اعضای متنوع بیشمار از یک جامعه صنعتی مدرن را در چشم‌اندازی بزرگ‌تر از همبستگی به هم پیوند می‌دهد. روابط دوسویه، تعامل و احترام متقابل را ایجاد می کند، که همه این اصل نظم دهنده جدید را با نیروی اخلاقی آغشته می کند.

به عبارت دیگر، تقسیم کار در آغاز قرن بیستم با تغییرات سریع شرایط افراد جدید مدرنیته اول که در فصل 2 مورد بحث قرار گرفت، به جامعه فراخوانده شد. این پاسخی ضروری به «شرایط زندگی[36]» جدید آنها بود. وقتی افرادی مانند پدربزرگ و مادربزرگم به مهاجرت بسوی دنیای مدرن پیوستند، منابع قدیمی معنا که جوامع را در فضا و زمان به هم پیوند داده بودند، از بین رفتند. در غیاب قوانین و تشریفات قبیله و خویشاوند چه چیزی جامعه را در کنار هم نگه می دارد؟ پاسخ دورکیم تقسیم کار بود. نیاز مردم به یک منبع جدید و منسجم از معنا و ساختار علت بود، و نتیجه یک اصل منظم بود که یک جامعه مدرن سالم را قادر می ساخت و پایدار می کرد. همانطور که این جامعه شناس جوان توضیح داد،

قابل توجه ترین اثر تقسیم کار این نیست که برونداد در اثر تقسیم فعالیتها افزایش می یابد، بلکه این است که آنها را یکپارچه می کند. نقش آن... صرفاً زینت بخشیدن یا بهبود جوامع موجود نیست، بلکه امکان پذیر ساختن جوامعی است که بدون آن وجود نداشتند. ... این امر بسیار فراتر از منافع صرفاً اقتصادی است، زیرا شامل ایجاد نظم اجتماعی و اخلاقی خاص است.

دیدگاه دورکیم نه عقیم بود و نه ساده لوحانه. او تشخیص داد که همه چیز می‌تواند چرخش تاریکی داشته باشد و اغلب انجام می‌شود، و نتیجه آن چیزی است که او آن را تقسیم کار «غیر طبیعی[37]» (که گاهی اوقات به عنوان «بیمارگونه[38]» ترجمه می‌شود) می‌خواند که به جای عمل و وابستگی متقابل باعث ایجاد فاصله اجتماعی، بی‌عدالتی و اختلاف می‌شود. در این زمینه، دورکیم اثرات مخرب نابرابری اجتماعی را بر تقسیم کار در جامعه، به‌ویژه آنچه را خطرناک‌ترین شکل نابرابری می‌دانست، مشخص کرد: عدم تقارن شدید قدرت که با «امتناع از پذیرش حق مبارزه»، «خودِ تعارض را غیرممکن می‌کند». چنین بیماری را تنها می‌توان با سیاستی درمان کرد که بر حق مردم برای رقابت، مقابله و غلبه در برابر قدرت نابرابر و نامشروع بر جامعه تأکید کند. در اواخر قرن نوزدهم و بیشتر قرن بیستم، این رقابت توسط جنبش های کارگری و دیگر جنبش‌های اجتماعی رهبری می‌شد که برابری اجتماعی را از طریق نهادهایی مانند چانه‌زنی جمعی و آموزش عمومی مطرح می‌کردند.

دگرگونی‌ای که در زمانه خود شاهد آن هستیم، بازتاب این مشاهدات تاریخی است زیرا تقسیم یادگیری همان مسیر مهاجرتی را از حوزه اقتصادی به حوزه اجتماعی طی می‌کند که زمانی توسط تقسیم کار طی می‌شد. اکنون تقسیم یادگیری «بسیار فراتر از منافع صرفاً اقتصادی است»، زیرا اساس نظم اجتماعی ما و محتوای اخلاقی آن را ایجاد می‌کند.

تقسیم یادگیری برای ما، اعضای مدرنیته دوم، همان چیزی است که تقسیم کار برای پیشگامان مدرنیته اول، یعنی پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ ما بود. در زمان ما، تقسیم یادگیری از حوزه اقتصادی به عنوان یک اصل جدید از نظم اجتماعی بیرون می‌آید و نشان‌دهنده اولویت یادگیری، اطلاعات و دانش در تلاش امروزی برای زندگی مؤثر است.

و درست همانطور که دورکیم یک قرن پیش به جامعه خود هشدار داد، امروز جوامع ما در معرض خطر هستند زیرا تقسیم یادگیری به واسطه عدم تقارن بی سابقه دانش و قدرتی که سرمایه داری نظارتی به آن دست یافته است، به آسیب[39] و بی عدالتی سوق می یابد.

دستور سرمایه داری نظارتی در مورد تقسیم یادگیری در جامعه با چیزی شروع می شود که من آن را مشکل دو متن می نامم. مکانیسم‌های خاص سرمایه‌داری نظارتی، تولید دو «متن الکترونیکی[40]» و نه فقط یک متن را الزام می‌کند. وقتی نوبت به متن اول می رسد، ما نویسنده و خواننده آن هستیم. این متن عمومی برای دنیای اطلاعات و ارتباطی که به صورت آبِ خوردن برای ما شده[41]، آشنا و تحسین‌شده است. جستجوی گوگل محتوای اطلاعاتی وب جهانی را کدگذاری می کند. فید خبری[42] فیس بوک شبکه را متصل می کند. بخش اعظم این متن عمومی متشکل از آن چیزی است که ما در صفحات آن ثبت می‌کنیم: پست‌ها، وبلاگ‌ها، ویدئوها، عکس‌ها، مکالمات، موسیقی، داستان‌ها، مشاهدات، «لایک‌ها»، توییت‌ها، همه انبوه بزرگ زندگی ما ضبط و منتقل شده است.

اما تحت رژیم سرمایه داری نظارتی، متن اول تنها نیست. سایه ای پشت سر دارد. متن اولِ پر از وعده، در واقع به عنوان عملیات تامین برای متن دوم عمل می کند: متن سایه. هر چیزی که در متن اول استفاده می کنیم، مهم نیست که چقدر پیش پا افتاده یا زودگذر، هدفی برای استخراج مازاد می شود. آن مازاد، صفحات متن دوم را پر می کند. این یکی از دید ما پنهان است: برای سرمایه داران نظارتی «فقط خواندنی» است. در این متن، تجربه ما همانند ماده خامی برای جمع آوری و تجزیه و تحلیل به عنوان ابزاری برای اهداف بازار دیگران مورد استفاده قرار می گیرد. متن سایه، انباشتی رو به رشد از مازاد رفتاری و تحلیل‌های آن است و بیش از آن چیزی که می‌توانیم درباره خود بدانیم، درباره ما می‌گوید. بدتر از آن، خودداری از مشارکت در متن سایه به طور فزاینده ای دشوار و شاید غیرممکن می شود. هنگامی که درگیر روال عادی و ضروری مشارکت اجتماعی هستیم، به طور خودکار از تجربه ما تغذیه می شود.

راه هایی که سرمایه داران نظارتی آنچه را که از متن سایه انحصاری خود می آموزند، برای شکل دادن به متن عمومی در راستای منافع خود، به کار می گیرند، مبهم تر است. افشاگری های بی شماری از دستکاری گوگل و فیس بوک در اطلاعاتی که ما می بینیم وجود داشته است. در حال حاضر من به سادگی به این نکته اشاره می کنم که الگوریتم های گوگل، مشتق شده از مازاد، نتایج جستجو را و الگوریتم های فیس بوک، برگرفته از مازاد، محتوای اخبار فید خود را انتخاب و نظم[43] می دهند. در هر دو مورد، محققان نشان داده اند که این دستکاری ها منعکس کننده اهداف تجاری هر شرکت است. همانطور که فرانک پاسکوال پژوهشگر حقوقی آن را توصیف می کند، «تصمیمات گوگل پلکس[44] پشت درهای بسته گرفته می شود... قدرتِ شامل شدن، حذف کردن و رتبه بندی، قدرتی است برای اطمینان از اینکه چه تأثیرات عمومی دائمی می شوند و چه مواردی زودگذر باقی می مانند....علی رغم ادعای عینی و بی طرفی شان دائماً تصمیمات پر ارزش و بحث برانگیز می گیرند. آنها به ایجاد جهانی کمک می کنند که ادعا می کنند صرفاً به ما «نشان دهید». وقتی صحبت از متن سایه می شود، قوانین حرکت سرمایه داری نظارتی مخفی بودن و رشد مستمر آن را ناگزیر می کند. ما مصداق روایات آن هستیم که از درسهایش مستثنی شده ایم. به عنوان منبعی که همه گنج از آن سرچشمه می گیرد، این متن دوم درباره ماست، اما برای ما نیست. در عوض، خارج از آگاهی ما به نفع دیگران ایجاد شده، نگهداری می شود و مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد.

نتیجه این است که تقسیم یادگیری، هم اصل برتر نظم اجتماعی در تمدن اطلاعاتی ما است و هم گروگان نظارت بر موقعیت ممتاز سرمایه داری به عنوان آهنگساز، مالک و نگهبان غالب متون. توانایی سرمایه‌داری نظارتی در فساد و کنترل این متون، عدم تقارن بی‌سابقه‌ای از دانش و قدرت ایجاد می‌کند که دقیقاً همانطور که دورکیم از آن می‌ترسید عمل می‌کند: آزادی عمل اعطا شده به این شکل بازار و ویژگی ذاتی ناخوانایی عملکرد، آن را قادر ساخته است تا کنترل قابل توجهی را بر تقسیم یادگیری خارج از آگاهی ما و بدون ابزار مبارزه اعمال کند. وقتی نوبت به سؤالات اساسی می رسد، سرمایه نظارتی قدرت را جمع کرده و صلاحیت ارائه همه پاسخ ها را به خود اختصاص داده است. با این حال، حتی اختیار کافی نیست. فقط سرمایه نظارتی باید به زیرساخت های مادی و نیروی مغزی متخصص کنترل یابد تا بر تقسیم یادگیری در جامعه حاکم شود.

4-    کاهن[45] جدید

دانشمندان هشدار می دهند که ظرفیت جهان برای تولید اطلاعات به طور قابل ملاحظه ای از توانایی آن برای پردازش و ذخیره اطلاعات فراتر رفته است. در نظر بگیرید که حافظه تکنولوژیکی ما تقریباً هر سه سال یکبار دو برابر شده است. در سال 1986 تنها 1 درصد از اطلاعات جهان دیجیتالی شده بود و در سال2000،  25 درصد. تا سال 2013، پیشرفت دیجیتالی‌سازی[46] و داده ای ‌سازی[47] (بکارگیری نرم‌افزارهایی که به رایانه‌ها و الگوریتم‌ها امکان پردازش و تجزیه و تحلیل داده‌های خام را می‌دهد) همراه با فناوری‌های ذخیره‌سازی جدید و ارزان‌تر، 98 درصد از اطلاعات جهان را به فرمت دیجیتالی تبدیل کرد.

اطلاعات دیجیتالی است اما حجم آن، از توانایی ما برای تشخیص معنای آن بیشتر است. به عنوان راه حل این مشکل، پژوهشگر اطلاعاتی مارتین هیلبرت توصیه می کند، «تنها گزینه ای که برای درک همه داده ها باقی مانده است، مقابله به مثل[48]» با استفاده از «کامپیوترهای با هوش مصنوعی[49]» برای «غربال کردن مقادیر عظیم اطلاعات» است....فیس‌بوک، آمازون و گوگل قول داده‌اند که از طریق تجزیه و تحلیل محاسباتی هوشمند، به ارزشی آفرینی از حجم عظیم داده‌ها بپردازند. ظهور سرمایه داری نظارتی به ناچار توصیه های هیلبرت را به یک پیشنهاد خطرناک تغییر می دهد. هر چند مقصود هیلبرت این نیست، اما توصیه او بطور صرف موقعیت ممتاز سرمایه‌داران نظارتی و قدرت نامتقارن آنها را تأیید می‌کند که می توانند تقسیم یادگیری را به سمت منافع خود متمایل کنند.

قدرت نامتقارن گوگل از تمام منابع اجتماعی که ما در نظر گرفته‌ایم نشأت می‌گیرد: اعلامیه های آن، استحکامات دفاعی آن، بهره برداری از قانون، میراث استثنایی گرایی نظارتی، بار مسئولیت افراد مدرنیته دوم و غیره. اما قدرت آن بدون زیرساخت های عظیم مادی که درآمدهای نظارتی آن را خریداری کرده اند، عملیاتی نمی شود. گوگل پیشگام «بزرگ مقیاس  یا ظرفیت بالا[50]» است که به عنوان «بزرگترین شبکه رایانه ای روی زمین» در نظر گرفته می شود. عملیات های بزرگ مقیاس، در کسب و کارهای اطلاعاتی با حجم بالا مانند شرکت های مخابراتی و پرداخت های جهانی یافت می شوند، جایی که مراکز داده به میلیون ها «سرور مجازی[51]» نیاز دارند که به طور تصاعدی قابلیت های محاسباتی را بدون نیاز به گسترش قابل توجه فضای فیزیکی، سرمایش یا نیروی برق افزایش می دهند. هوش ماشینی در قلب تسلط هولناک گوگل، به‌عنوان «80 درصد زیرساخت» توصیف می‌شود. سیستمی که شامل مراکز داده به‌اندازه یک انبار سفارشی که 15 مکان را در بر می‌گیرد و در سال 2016، تخمین زده می‌شود شامل حدود 2.5 میلیون سرور در چهار قاره است.

سرمایه گذاران معتقدند گوگل «سخت تر از همیشه دست نیافتنی شده است» زیرا در ترکیب مقیاس زیرساخت و علم، بی بدیل است.  گوگل به عنوان یک شرکت هوش مصنوعی کامل شناخته می شود که از فروشگاه های داده خود «برای آموزش الگوریتم هایش بر روی تراشه های خودش که در فضای ابری خود قراردارند» استفاده می کند. تسلط آن بیشتر با این واقعیت تقویت می شود که یادگیری ماشینی به اندازه حجم داده ای که باید روی آن آموزش ببیند، هوشمند است و گوگل بیشترین داده را دارد(پس باهوش تر است. مترجم). تا سال 2013، این شرکت فهمید که حرکتش به سوی «شبکه‌های عصبی» که مرز فعلی هوش مصنوعی را تعریف می‌کنند، به طور قابل‌توجهی نیازهای محاسباتی را افزایش می‌دهد و نیازمند دو برابر کردن مراکز داده‌اش است. همانطور که اُروس هوتزل[52]، معاون ارشد زیرساخت‌های فنی گوگل می‌گوید: «راز کثیف پشت هوش مصنوعی(AI) این است که آنها برای آموزش واقعی شبکه به تعداد زیادی محاسبات نیاز دارند. او توضیح داد،اگر شرکت سعی کرده بود حجم کار محاسباتی رو به رشد را با پردازنده های[53] سنتی پردازش کند، ما مجبور بودیم کل فضای مورد نیاز گوگل - مراکز داده و سرورها - را دو برابر کنیم، تا فقط دو یا سه دقیقه تشخیص گفتار را برای هر کاربر اندروید در روز انجام بدهیم.

گوگل با ساخت مرکز داده به عنوان بزرگترین و پرقدرت ترین واحد شرکت با بالاترین هزینه عملیاتی، راه خود را برای عبور از بحران زیرساخت ابداع کرد. در سال 2016، از توسعه یک تراشه جدید برای «استنتاج یادگیری عمیق[54]» به نام واحد پردازش تِنسور[55] خبر داد. تنسور قابلیت های هوش ماشینی گوگل را به طور چشمگیری گسترش می دهد، تنها کسری از توان مورد نیاز پردازنده های موجود را مصرف می کند و هم هزینه سرمایه و هم بودجه عملیاتی را کاهش می دهد. همه اینها در حالی است که بیشتر و سریعتر یاد می گیرد.

انتظار می رود درآمد جهانی محصولات و خدمات هوش مصنوعی 56 برابر شود و از 644 میلیون دلار در سال 2016 به 36 میلیارد دلار در سال 2025 برسد. علم مورد نیاز برای بهره برداری از این فرصت گسترده و زیرساخت های مادی که این امکان را فراهم می کند، ممکن است یک مسابقه تسلیحاتی را در میان شرکت های فناوری برای ده هزار متخصص یا آنانی که در این دنیا می‌دانند چگونه از فناوری‌های هوش ماشینی برای جذب دانش از یک دنیای داده‌ای نامطلوب استفاده کنند، به راه بیاندازد. گوگل/آلفابت تهاجمی ترین خریدار فناوری و استعداد هوش مصنوعی است. در سال‌های 2014 تا 2016، نُه شرکت هوش مصنوعی، یعنی دو برابر نزدیک‌ترین رقیب خود اَپل، خریداری کرده است.

تمرکز استعدادهای هوش مصنوعی در گوگل نشان دهنده روند بزرگتری است. در سال 2017، تخمین زده می‌شود که شرکت‌های آمریکایی بیش از 650 میلیون دلار برای تقویت مسابقه استعدادهای هوش مصنوعی با بیش از ده هزار موقعیت شغلی توسط کارفرمایان برتر در سراسر کشور، اختصاص داده‌اند. پنج شرکت برتر فناوری، سرمایه لازم برای کنار زدن رقبا را دارند: استارت آپ ها، دانشگاه ها، شهرداری ها، شرکت های تاسیس شده در سایر صنایع و کشورهای کمتر ثروتمند. در بریتانیا، مدیران دانشگاه ها در حال حاضر در مورد «نسل گمشده[56]» دانشمندان داده صحبت می کنند. دستمزدهای هنگفت شرکت های فناوری آنقدر متخصصان زیادی را جذب کرده است که دیگر کسی برای آموزش نسل بعدی دانش آموزان باقی نمانده است. همانطور که یکی از محققین آن را اینگونه توصیف می کند، «مشکل واقعی این است که این افراد در جامعه پراکنده نیستند. عقل و تخصص در تعداد کمی از شرکت ها متمرکز شده است.»

گوگل با توجه به تلاش‌های افراطی خود برای جذب نیرو، تعداد دانشمندان هوش ماشینی خود را تنها در چند سال گذشته سه برابر کرده است و به بزرگترین مشارکت کننده در معتبرترین مجلات علمی تبدیل شده است - چهار تا پنج برابر میانگین جهانی در سال 2016. تحت رژیم سرمایه داری نظارتی، دانشمندان این شرکت برای حل گرسنگی جهان یا حذف سوخت های مبتنی بر کربن استخدام نمی شوند. در عوض، نبوغ آن‌ها صرف هجوم به دروازه‌های تجربه بشری، تبدیل آن به داده‌ها و ایجاد یک بازار بزرگ جدید که با پیش بینی، تأثیرگذاری و کنترل رفتار انسان، ثروت ایجاد می کند، می شود.

بیش از ششصد سال پیش چاپخانه، کلام مکتوب را در دستان مردم عادی قرار داد، دعاها را نجات داد، کشیشان را دور زد و فرصت اشتراک معنوی را مستقیماً به دست دعاکنندگان داد. ما به این امر بدیهی رسیده‌ایم که اینترنت امکان انتشار بی‌نظیر اطلاعات را فراهم می‌کند و نوید دانش بیشتر را برای افراد بیشتری می‌دهد: یک نیروی قدرتمند دموکراتیک سازی که به طور تصاعدی انقلاب گوتنبرگ را در زندگی میلیاردها نفر تحقق می بخشد. اما این دستاورد بزرگ ما را نسبت به یک تحول تاریخی متفاوت کور کرده است، پیشرفتی که از محدوده و دید ما خارج می شود و برای حذف، گیج و مبهم کردن، طراحی شده است. در این جنبش پنهان، مبارزه رقابتی بر سر درآمدهای نظارتی به نظم قبل از گوتنبرگ باز می گردد، زیرا تقسیم یادگیری در جامعه به سمت غیرمنطقی و ناسالمی که توسط دایره ی محدودی از کاهنان متخصص محاسباتی شاغل در بخش خصوصی، ماشین های اختصاصی آنها و  منافع اقتصادی که به خاطر آنها یاد می گیرند، حرکت می کند.

5-    خصوصی سازی بخش یادگیری در جامعه

تقسیم یادگیری در جامعه توسط سرمایه داری نظارتی ربوده شده است. در غیاب یک جنبش دوگانه قوی که در آن نهادهای دموکراتیک و جامعه مدنی- هرچند ناقص - سرمایه داری اطلاعات خام را به منافع مردم گره می زنند، ما در این تعیین کننده ترین رقابت بر سر تقسیم یادگیری در جامعه، بصورت بازارِ شرکت های سرمایه داری نظارتی درآمده ایم. متخصصان رشته های مرتبط با هوش ماشینی این را می دانند، اما درک کمی از مفاهیم گسترده تر آن دارند. همانطور که پدرو دومینگوس[57]، متخص علم داده می نویسد، «هرکسی که بهترین الگوریتم ها و بیشترین داده ها را داشته باشد، برنده می شود. ... گوگل با شروع اولیه و سهم بازار بزرگتر، بهتر می داند که شما چه می خواهید ... هرکس سریعتر یاد بگیرد برنده است.» نیویورک تایمز گزارش می دهد که ساندار پیچای[58] مدیر عامل گوگل، اکنون با آزمایشگاه تحقیقاتی هوش مصنوعی این شرکت همکاری می کند و آن را به عنوان یک روند در میان بسیاری از مدیران عامل یاد می کند: برداشتی واقعی از تمرکز قدرت.

درست بیش از سی سال پیش، پژوهشگر حوزه حقوق اسپیروس سیمیتیس[59] مقاله ای مهم را با موضوع حریم خصوصی در جامعه اطلاعاتی منتشر کرد. سیمیتیس خیلی زود متوجه شد که روندهای قابل مشاهده در «پردازش اطلاعات» عمومی و خصوصی، تهدیداتی را متوجه جامعه می کند که فراتر از مفاهیم محدود حریم خصوصی و مالکیت داده است: «اطلاعات شخصی به طور فزاینده ای برای اجرای استانداردهای رفتاری استفاده می شود. بنابراین، پردازش اطلاعات در حال تبدیل شدن به یک عنصر اساسی از استراتژی‌های بلندمدت دستکاری برای شکل‌دهی و تنظیم رفتار فردی است.» سیمیتیس استدلال می‌کرد که این روندها نه تنها با حریم خصوصی، بلکه با دموکراسی که با مخزنی از توانایی‌های فردی مرتبط با قضاوت اخلاقی مستقل و تعیین سرنوشت مرتبط است، ناسازگار است.

با تکیه بر آثار سیمیتیس، پل ام. شوارتز از دانشکده حقوق برکلی در سال 1989 هشدار داد که کامپیوتری کردن[60]، تعادل ظریف حقوق[61] و تعهدات[62] را تغییر خواهد داد که قانون حفظ حریم خصوصی به آن بستگی دارد: «امروزه حجم عظیمی از داده‌های شخصی موجود در رایانه‌ها، افراد را به گونه‌ای تهدید می‌کند که بسیاری از حمایت‌های قانونی قبلی را منسوخ می‌کند.» مهمتر از همه، شوارتز پیش بینی کرد که مقیاس بحران در حال ظهور خطراتی را به همراه خواهد داشت که فراتر از محدوده قانون حفظ حریم خصوصی است: «خطری که رایانه ایجاد می کند، برای استقلال انسان است. هرچه اطلاعات بیشتری در مورد یک شخص وجود داشته باشد، کنترل او آسان تر است. تضمین آزادی‌ای که دموکراسی را تغذیه می‌کند، مستلزم ساختاربندی استفاده اجتماعی از اطلاعات و حتی اجازه پنهان کردن اطلاعات است.»

سیمیتیس و شوارتز هر دو لزوم ارتقای تقسیم یادگیری را به عنوان یک اصل محوری محیط اجتماعی محاسباتی جدید احساس کردند، اما نمی توانستند ظهور سرمایه داری نظارتی و پیامدهای آن را پیش بینی کنند. اگرچه رشد انفجاری حوزه اطلاعات، یک محور مهم نظم اجتماعی را از تقسیم کار قرن بیستم به تقسیم یادگیری قرن بیست و یکم تغییر می دهد، اما این سرمایه داران نظارتی هستند که بر این حوزه فرمان می رانند و به طور یکجانبه ادعای سهم نامتناسبی از حقوق تصمیم گیری را دارند که تقسیم بندی یادگیری در جامعه را شکل می دهد.

اقدامات سرمایه داران نظارتی برای سلب مالکیت دیجیتال، نوع جدیدی از کنترل را بر افراد، جمعیت ها و کل جوامع تحمیل می کند. حریم خصوصی فردی، قربانی این کنترل است و دفاع از آن مستلزم چارچوب بندی مجدد گفتمان حریم خصوصی، قانون و استدلال قضایی است. «تجاوز به حریم خصوصی[63]» اکنون یک بعد قابل پیش بینی از نابرابری اجتماعی است اما فقط همین نخواهد ماند. این نتیجه سیستماتیک یک تقسیم «بیمارگونه[64]» یادگیری در جامعه است که در آن سرمایه داری نظارتی می داند، تصمیم می گیرد و اینکه چه کسی تصمیم بگیرد را مشخص می کند. درخواست حفظ حریم خصوصی از سرمایه داران نظارتی یا لابی گران برای پایان دادن به نظارت تجاری در اینترنت مانند این است که از هنری فورد بخواهیم هر مدل T را با دست بسازد یا از زرافه بخواهیم گردن خود را کوتاه کند. چنین خواسته هایی تهدید وجودی هستند. آنها مکانیسم‌ها و قوانین اساسی حرکتی را که تمرکز دانش، قدرت و ثروت غول ها[65] در این بازار را ایجاد می‌کند، نقض می‌کنند.

بنابراین چیزی اینجا در خطر است: سرمایه داری نظارتی عمیقاً ضد دموکراتیک است، اما قدرت قابل توجه آن، همانطور که در طول تاریخ چنین بوده، از دولت سرچشمه نمی گیرد. اثرات آن را نمی توان به فن آوری یا نیتِ بدِ افرادِ بد تقلیل داد یا توضیح داد. آنها پیامدهای منسجم و قابل پیش بینی یک منطق درونی سازگار و موفق انباشت هستند. سرمایه داری نظارتی در شرایط بی قانونی نِسبی در ایالات متحده به تسلط رسید. از آنجا به اروپا گسترش یافت و همچنان در هر منطقه از جهان نفوذ می کند. شرکت‌های سرمایه‌داری نظارتی، که با گوگل شروع می‌شوند، بر انباشت و پردازش اطلاعات، به‌ویژه اطلاعات مربوط به رفتار انسانی، تسلط دارند. آنها چیزهای زیادی در مورد ما می دانند، اما دسترسی ما به دانش آنها بسیار اندک است: مخفی شده در سایه متن و فقط قابل خواندن توسط کاهنان جدید، روسای آنها و ماشین هایشان.

این تمرکز بی‌سابقه دانش، تمرکزی به همان اندازه بی‌سابقه از قدرت ایجاد می‌کند: عدم تقارن‌هایی که باید به‌عنوان خصوصی‌سازی غیرمجاز تقسیم یادگیری در جامعه درک شود. این بدان معناست که منافع خصوصی قدرتمند بر اصل قطعی نظم اجتماعی در زمان ما کنترل دارند، همانطور که دورکیم یک قرن پیش درباره براندازی تقسیم کار توسط نیروهای قدرتمند سرمایه صنعتی هشدار داد. همانطور که اوضاع در حال حاضر وجود دارد، این شرکت های سرمایه داری نظارتی هستند که می دانند. این فرم یا ساختار بازار است که تصمیم می گیرد. این مبارزه رقابتی بین سرمایه داران نظارتی است که تصمیم می گیرند چه کسی تصمیم می گیرد.

6-    قدرت ناشناختگی[66] (بی سابقه بودن): یک مرور

مبارزات قدرت های بزرگ قرن بیستم بین سرمایه صنعتی و نیروی کار بود، اما قرن بیست و یکم سرمایه نظارتی را در برابر کل جوامع ما و دقیقاً مقابل هر یک از اعضا، می‌بیند. رقابت برای درآمدهای نظارتی بر بدن ها، خانه‌ها و شهرهای ما در نبردی برای قدرت و سود به همان خشونتی که جهان دیده است، تأثیر می‌گذارد. سرمایه داری نظارتی را نمی توان به عنوان چیزی «آنجا» در کارخانه ها و ادارات تصور کرد. اهداف و اثرات آن اینجاست... ما هستیم.

ما صرفاً مورد کمین و تیراندازی قرار نگرفته ایم. ما غافلگیر شدیم، زیرا هیچ راهی وجود نداشت که بتوانیم این تهاجم و خلع ید را تصور کنیم، همانگونه که اولین تائینو کاسیکه[67] از همه جا بیخبر نمی‌توانست رودخانه‌های خونی را که از اولین مراسم مهمان‌نوازی او نسبت به مردان مودار غرغرو و عرق ریز، جاری می‌شد پیش‌بینی کند. آدلانتادوهایی[68] که از ناکجا آباد ظاهر شدند و پرچم پادشاهان اسپانیا و پاپ خود را در حالی که در ساحل در حال حرکت بودند به اهتزاز در می آوردند.

چرا ما در تشخیص «گناه نخستین دزدی ساده[69]» در قلب این سرمایه داری جدید تاخیرداشته ایم؟ مانند تائینوها، ما با چیزی کاملاً جدید در داستان خود مواجه شدیم: ناشناختگی. مانند آنها، زمانی که تهدیدهای جدید را از دریچه تجربیات قدیمی ارزیابی می کنیم، در معرض خطر فاجعه قرار می گیریم.

در «طرف عرضه»، سرمایه‌داران نظارتی ماهرانه تمام زرادخانه اعلامیه ای خود را به کار گرفتند تا اقتدار و مشروعیت خود را در دنیای دیجیتالی جدید و بدون دفاع اثبات کنند. آنها از اظهارنامه ها برای گرفتن مجوز بدون درخواست استفاده می کردند. آنها هدف خود را با عملیات ماشینی ناخوانا، حرکت با سرعت زیاد، شیوه های مخفیانه شرکتی محافظت شده، تسلط بر سخنرانی های گمراه کننده، درماندگی و ناامیدی را آموختن، سوء استفاده عمدی از نشانه ها و نمادهای فرهنگی مرتبط با مضامین مدرنیته دوم - توانمندسازی، مشارکت، صدا، فردی‌سازی، همکاری –استتار کردند و بی پروا به ناامیدی‌های افراد مدرنیته دوم که در برخورد بین اشتیاق روانی[70] و بی‌تفاوتی نهادی خنثی شده بود، متوسل شدند.

در این فرآیند، سرمایه داران نظارتی پیشگام در گوگل و فیس بوک از قوانین حاکمیت شرکتی طفره رفتند و نظام دموکراسی را رد کرده و از ادعاهای خود با نفوذ مالی و روابط سیاسی محافظت کردند. در نهایت، آنها از تاریخ بهره بردند. زمانی متولد شدند که مقررات با استبداد برابر بود و وضعیت استثنایی ناشی از حملات تروریستی 11 سپتامبر، استثنایی گرایی نظارتی را ایجاد کرد و بازار جدید را قادر ساخت که ریشه دوانده و شکوفا شود. استراتژی‌های هدفمند سرمایه‌داران نظارتی و موهبت های تصادفی، شکلی را تولید کرد که می‌تواند عاشقانه و فریبنده باشد، اما در همان حال در خاموش کردن فضای مشورت دموکراتیک، بحث‌های اجتماعی، تعیین سرنوشت فردی و حق مبارزه مؤثر است، زیرا هر مسیر خروجی را می‌بندد.

در غیاب درک روشن فکری از این منطق جدید انباشت، هر تلاشی برای درک، پیش‌بینی، تنظیم یا ممنوعیت فعالیت‌های سرمایه‌داران نظارتی ناکام خواهد ماند. چارچوب‌های اولیه‌ای که جوامع ما از طریق آن به دنبال اعمال کنترل بر جسارت سرمایه‌داری نظارتی بوده‌اند، چارچوب‌های «حقوق حریم خصوصی» و «انحصار» است. نه پیگیری مقررات حفظ حریم خصوصی و نه تحمیل محدودیت‌ها بر رویه‌های سنتی انحصار، هیچکدام مکانیسم‌های کلیدی انباشت، از مسیرهای عرضه تا بازارهای آتی رفتاری را قطع نکرده است. برعکس، سرمایه‌داران نظارتی، ساختارهای استخراجی خود را در تمامی حوزه‌های انسانی گسترش و بسط داده‌اند، زیرا بر الزامات عملی و سیاسی چرخه سلب مالکیت تسلط دارند. این موفقیت اکنون عمیق‌ترین اصول نظم اجتماعی را در یک تمدن اطلاعاتی تهدید می‌کند، زیرا سرمایه‌داری نظارتی کنترل غیرمجاز بر تقسیم یادگیری در جامعه را به عهده می گیرد.

اگر قرار است دعوا شود، بگذارید دعوا بر سر سرمایه داری باشد. بگذارید اصرار داشته باشیم که سرمایه داری نظارتی خام به همان اندازه که برای خودش تهدید است، تهدیدی برای جامعه است. این یک تعهد فنی، برنامه ای برای رمزگذاری پیشرفته، ارتقای ناشناس بودن داده ها، یا مالکیت داده نیست. چنین استراتژی هایی فقط ناگزیر بودن نظارت تجاری را تایید می کنند. آنها ما را در زندگی خود پنهان می کنند، زیرا کنترل را به کسانی واگذار می کنیم که از رفتار ما برای اهداف خود لذت می برند. سرمایه داری نظارتی به امور اجتماعی بستگی دارد و تنها از طریق کنش اجتماعی جمعی است که می توان وعده بزرگتر سرمایه داری اطلاعاتی همسو با مدرنیته سوم در حال شکوفایی را بازپس گرفت.

در بخش اول دیدیم که گوگل چگونه ساختار استخراجی خود را در دنیای آنلاین ساخت. همانطور که رقابت برای درآمدهای نظارتی تشدید شد، دومین ضرورت اقتصادی برجسته و باعث گسترش آن ساختار به دنیای دیگری شد، دنیایی که ما آن را «واقعی» می نامیم.

اکنون داستان سرمایه داری نظارتی در این مسیر جدید حرکت می کند. در بخش دوم، من از شما دعوت می‌کنم تا حس حیرت خود را در حالی که رد این دومین الزام اقتصادی تعریف شده توسط پیش‌بینی رفتار انسان را دنبال می‌کنیم، احیا کنید. ضرورت پیش‌بینی، پیچیدگی عملیات مازاد را افزایش می‌دهد، زیرا صرفه‌جویی در مقیاس[71] به صرفه تنوع قلمرو[72] و صرفه‌جویی در عمل[73] ملحق می‌شود.

این زمینه های جدید، سرمایه‌داری نظارتی را به دوردست‌ ترین بخش های محرمانه زندگی روزمره و عمق شخصیت‌ها و احساسات ما هدایت می‌کنند. در نهایت، آنها توسعه ابزارهای جدید بسیار مبتکرانه اما کاملا محرمانه را مجبور می کنند تا رفتار ما را به خاطر درآمدهای نظارتی دچار وقفه و اصلاح کنند. این عملیات حق اساسی ما نسبت به آینده را به چالش می کشد، که حق عمل کردن بدون تأثیر نیروهای نامشروع است که خارج از آگاهی ما برای تأثیرگذاری، اصلاح و شرطی کردن رفتار ما عمل می کنند. ما نسبت به این تهاجمات و راه هایی که زندگی ما را تغییر می دهند بی حس می شویم. ما تسلیم هیاهوی اجتناب ناپذیری آنها می شویم، اما هیچ چیز در اینجا اجتناب ناپذیر نیست. حیرت گم شده است اما می توان دوباره آن را پیدا کرد.



[1] [1]  Declarations

(کلمه «اعلامیه» در زبان فارسی، تا چند دهه پیش، وقتی که در حیطه مفهوم‌های سیاسی و اجتماعی با دقت بیشتری به کار می‌رفت، در یکی از معنی‌های اصلی کلمه declaration بود، مثل «اعلامیه استقلال امریکا»، «اعلامیه جهانی حقوق بشر» و در موردهایی مثلdeclaration of war  در فارسی به جای «اعلامیه جنگ» معمولاً «اعلان جنگ» به کار می‌برده‌ایم. در آن معنای خاص در انگلیسی به این صورت تعریف شده است: «اعلامیه گفتاری است که اندیشه‌ای معین را بیان یا اعلام می‌کند. در اعلامیه‌ها می‌کوشند استدلال کنند که موضوعی درست و مطابق با حقیقت است. به بعضی از متن‌های مکتوب اعلامیه گفته می‌شود، مثل اعلامیه استقلال امریکا یا اعلامیه یک‌جانبه پیشنهادی استقلال کبک، «Quebec») (مترجم+)

[2] Quisqueya

[3] Bohio

[4] conquest pattern

[5] John Searle

[6] thin air

[7] Matthew Restall

[8] Spanish Conquest

[9] Cacics

[10] Indians

[12] Bartolomé de las Casas

[13] Aggressive

[14] Terms-of-service agreements

[15] Age of the Smart Machine

[16] electronic text

[17] a good job

[18] authority

[19] power

[20] Hayek’s worldview

[21] Jensen’s operational disciplines

[22] shareholder-value maximization

[23] Brookings Institution

[24] far from the factory floor

[25] job polarization

قطبی سازی مشاغل: به تمرکز فزاینده اشتغال در مشاغل با بالاترین و کمترین دستمزد اشاره دارد و درنتیجه مشاغل با مهارت متوسط از بین می روند. (مترجم+)

[26] in the middle

[27] technologists

[28] Accretion

[29] Acne

[30] Martin Hilbert

[31] Surveillance Capital and the Two Texts

[32] Specialization

[33] Influence

[34] Interdependencies

[35] Reciprocities

[36] Conditions of existence

[37] Abnormal

[38] Pathological

[39] Pathology

[40] Electronic texts  

[41] Connection it brings to our fingertips

[42] News Feed

واژه مصوب: رشته خبر

تعریف: رشته ای از اقلام خبری که سامانۀ رایانه ای خبررسانی برای مشترکان، مانند رسانه ها و وبگاه ها، ارسال می کند و به صورت خودکار در فاصله های زمانی منظم به روز می شود. آیکون اخبار جدید ( در صفحه ی فیس بوک شما ). (مترجم+)

[43] متناسب با اهداف خودشان.(مترجم)

[44] Googleplex

[45] Priesthood

[46] Digitalization

[47] Datafication(دیتافیکشن)

[48] Fight fire with fire

[49] Artificially intelligent computers

[50] Hyperscale

[51] Virtual servers

[52] Urs Hölzle

[53] CPU

[54] Deep learning inference

[55] Tensor processing unit (TPU)

[56] Missing generation

[57] Pedro Domingos

[58] Sundar Pichai

[59] Spiros Simitis

[60] Computerization

[61] Rights

[62] Obligations

[63] Invasion of privacy

[64] Pathological

[65] Leviathan

( دریانوردی ) نام لویاتان از عبری Livyatan گرفته شده است که از ریشه ای به معنای «پیچاندن، چرخاندن، باد کردن، یا کلاف کردن» گرفته شده است. امروزه این نام معمولاً برای اشاره به یک هیولای دریایی یا هر چیز قدرتمند غول پیکری استفاده می شود.

[66] Unprecedented

[67] Taíno cacique

[68] Adelantados

 

[69] Original sin of simple robbery

«گناه نخستین دزدی ساده» که در اینجا مورد استناد قرار می‌گیرد به روایت مارکس در مورد جدایی اجباری تولیدکنندگان مستقیم از ابزار تولید در اروپای اواخر قرون وسطی و اوایل دوره  مدرن اشاره دارد، که شرایط نهادی «رابطه سرمایه-سرمایه» را به وجود آورد.» (مترجم+)

[70] psychological yearning

[71] Economies of scale

[72] Economies of scope

[73] Economies of action